پیشتر آ پیشتر ای بوالوفا


از من و ما بگذر و زوتر بیا

پیشتر آ درگذر از ما و من


پیشتر آ تا نه تو باشی نه ما

کبر و تکبر بگذار و بگیر


در عوض کبر چنین کبریا

گفت الست و تو بگفتی بلی


شکر بلی چیست کشیدن بلا

سر بلی چیست که یعنی منم


حلقه زن درگه فقر و فنا

هم برو از جا و هم از جا مرو


جا ز کجا حضرت بی جا کجا

پاک شو از خویش و همه خاک شو


تا که ز خاک تو بروید گیا

ور چو گیا خشک شوی خوش بسوز


تا که ز سوز تو فروزد ضیا

ور شوی از سوز چو خاکستری


باشد خاکستر تو کیمیا

بنگر در غیب چه سان کیمیاست


کو ز کف خاک بسازد تو را

از کف دریا بنگارد زمین


دود سیه را بنگارد سما

لقمه نان را مدد جان کند


باد نفس را دهد این علم ها

پیش چنین کار و کیا جان بده


فقر به جان داند جود و سخا

جان پر از علت او را دهی


جان بستانی خوش و بی منتها

بس کنم این گفتن و خامش کنم


در خمشی به سخن جان فزا